5/01/2007

دور روح ما خیط بکش

من صبح روزی بدنیا آمدم که خورشید نور نداشت
بیلم را برداشتم و به معدن رفتم
و شانزده تُن زغال نمره نه بارزدم
رییس ریزه ام گفت:ها ماشالله!خوشم آمد

تو شانزده تُن بار می زنی و به جایش آنچه داری
اینکه یک روز پیرتری و تا خرخره در قرض فرو رفته تر
آهای پطرس مقدس!
دور روح ما خیط بکش
ما که روحمان را به انبار کمپانی سپرده ایم

وقتی می بینید دارم میایم،بهتر است کنار بروید
خیلی ها این کار را نکردند و مردند
من یک مشتم آهن است و آن یکیش فولاد
اگر مشت راست بهتان نگیرد،مشت چپم می گیرد

بعضی ها معتقدند آدم از خاک خلق شده
اما مرد فقیر دیوانه ای هم هست
که از عضله و خون درست شده
از عضله و خون و پوست و استخوان
و از مغزی ضعیف و پشتی قوی

تو شانزده تُن زغال نمره نه بار می زنی و به جایش آنچه داری
اینکه یک روز پیرتری و تا خرخره در قرض فرو رفته تر
آهای پطرس مقدس!ما را به مرگ مخوان
ما نمی توانیم بیاییم
ما روحمان را به انبار کمپانی فروخته ایم

Merie Travis